داستانی نه تازه

ساخت وبلاگ
هرکس از زن خود ناراضيملا در بالاي منبر گفت : هرکس از زن خود ناراضي است بلند شود.همه ي مردم بلند شدند جز يک نفر.ملا به آن مرد گفت : تو از زن خود راضي هستي؟آن مرد گفت : نه ...ولي زنم دست و پامو شکسته نم داستانی نه تازه...ادامه مطلب
ما را در سایت داستانی نه تازه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : moradesvand57 بازدید : 80 تاريخ : دوشنبه 18 آذر 1398 ساعت: 22:00

اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را به خال هندویش بخشم سمرقند و بخارا را بده ساقی می باقی که در جنت نخواهی یافت کنار آب رکن آباد و گلگشت مصلا را فغان کاین لولیان شوخ شیرین کار شهرآشوب داستانی نه تازه...ادامه مطلب
ما را در سایت داستانی نه تازه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : moradesvand57 بازدید : 78 تاريخ : يکشنبه 21 بهمن 1397 ساعت: 3:18

بی همگان به سر شود بی‌تو به سر نمی‌شودداغ تو دارد این دلم جای دگر نمی‌شوددیده عقل مست تو چرخه چرخ پست توگوش طرب به دست تو بی‌تو به سر نمی‌شودجان ز تو جوش می‌کند دل ز تو نوش می‌کندعقل خروش می‌کند بی‌تو داستانی نه تازه...ادامه مطلب
ما را در سایت داستانی نه تازه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : moradesvand57 بازدید : 130 تاريخ : يکشنبه 21 بهمن 1397 ساعت: 3:18

سپرروزی ملا به جنگ رفته بود و با خود سپر بزرگی برده بود. ولی ناگهان یکی از دشمنان سنگی بر سر او زد و سرش را شکست.ملا سپر بزرگش را نشان داد و گفت: ای نادان سپر به این بزرگی را نمی بینی و سنگ بر سر من م داستانی نه تازه...ادامه مطلب
ما را در سایت داستانی نه تازه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : moradesvand57 بازدید : 79 تاريخ : يکشنبه 21 بهمن 1397 ساعت: 3:18

عشق؛
سفر به روشنی اهتراز خلوت اشیاست
و عشق؛
صدای فاصله هاست !
صدای فاصله هایی که غرق ابهامند
نه؛
صدای فاصله هایی "
که مثل نقره تمیزند؛
و با شنیدن یک هیچ می شوند
کدر،
همیشه عاشق تنهاست !
و دست عاشق در دست ترد ثانیه هاست !
و او و ثانیه ها می روند
آن طرف روز؛
و او و ثانیه ها روی نور می خوابند
و او ؤ ثانیه ها بهترین کتاب جهان را
به آب می بخشند !
و خوب می دانند
که هیچ ماهی هرگز
هزار و یک گره رودخانه را نگشود !

‌#سهراب_سپهری

داستانی نه تازه...
ما را در سایت داستانی نه تازه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : moradesvand57 بازدید : 75 تاريخ : يکشنبه 21 بهمن 1397 ساعت: 3:18


مـُو هـلاک تُـونـُم و زُلـفِ پریشـونی نی

دُهـدر مـال بیـُو دی سَر و سامـونی نی

هـَرس اِریزُم زِ غَمـِت تا وِسَحـرخـو نارم

جِیـَرُم خیـنه ، غَمـونُم و یَه درمـونی نی

دَردِ دل وا که کُنُم یا به که هیجـار کشم؟

تک و تهنـا به وُلاتی که یَه مِهمـونی نی

سُوز و سیری که ندارم ، مُو خُو بی هُمرازم

رنج و دَردی مِنـه ریمـه دیه پنهـونی نی

تیـرِ مـِرزِنـگِ تـو زیـده به بـُهـونِ دل مو

طاقتـم رَهـده ز دیـریت و دیـه جـُونی نی

شعر از حجت تختائی

داستانی نه تازه...
ما را در سایت داستانی نه تازه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : moradesvand57 بازدید : 70 تاريخ : يکشنبه 21 بهمن 1397 ساعت: 3:18

من دلم می‌خواهد
خانه‌ای داشته باشم پُرِ دوست ،
کنج هر دیوارش
دوست‌هایم بنشینند آرام
گل بگو گل بشنو … ؛
هر کسی می‌خواهد
وارد خانه ی پر عشق و صفایم گردد
یک سبد بوی گل سرخ
به من هدیه کند .
شرط وارد گشتن :
شست و شوی دل‌هاست
شرط آن ، داشتن یک دل بی رنگ و ریاست … 
بر درش برگ گلی می‌کوبم
روی آن با قلم سبز بهار
می‌نویسم :
ای یار
خانه‌ی ما اینجاست
تا که سهراب نپرسد دیگر :
"خانه دوست کجاست؟ "

فریدون مشیری

داستانی نه تازه...
ما را در سایت داستانی نه تازه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : moradesvand57 بازدید : 79 تاريخ : يکشنبه 21 بهمن 1397 ساعت: 3:18

ای عاشقــان ای عاشقـان پیمانه را گم كرده ام دركنج ویران مــــانده ام ، خمخــــانه را گم كرده ام هم در پی بالائیــــان ، هم من اسیــر خاكیان هم در پی همخــــانه ام ،هم خــانه را گم كرده ام آهـــــم چو داستانی نه تازه...ادامه مطلب
ما را در سایت داستانی نه تازه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : moradesvand57 بازدید : 78 تاريخ : يکشنبه 21 بهمن 1397 ساعت: 3:18

مانده تا برف زمین آب شود. مانده تا بسته شود این همه نیلوفر وارونه چتر. ناتمام است درخت. زیر برف است تمنای شنا کردن کاغذ در باد. و فروغ تر چشم حشرات و طلوع سر غوک از افق درک حیات. مانده تا سینی ما پر شود از سنبوسه و عید. در هوائی که نه افزایش یک ساقه داستانی نه تازه...ادامه مطلب
ما را در سایت داستانی نه تازه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : moradesvand57 بازدید : 70 تاريخ : جمعه 5 آبان 1396 ساعت: 19:36

امشب به قصه دل من گوش میکنی فردا مرا چو قصه فراموش میکنی این در همیشه در صدف روزگار نیست میگویمت،ولی تو کجا گوش میکنی دستم نمیرسد که در آغوش گیرمت ای ماه با که دست در آغوش میکنی؟ در ساغر تو چیست که با جرعه نخست هشیار و مست را همه مدهوش میکنی می  جوش داستانی نه تازه...ادامه مطلب
ما را در سایت داستانی نه تازه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : moradesvand57 بازدید : 71 تاريخ : جمعه 5 آبان 1396 ساعت: 19:36